سفر کرده

به یاد برادرم

سفر کرده

به یاد برادرم

سفر کرده

عزیزم یک سال از سفرت گذشت بی آنکه حتی برای یک لحظه فراموش شوی امروز به یاد رفتنت چقدر اشک ریختم نمی دانی چقدر دوستت دارم بیشتر از شعر هایی که در دیوان حافظ وجود دارد می خواهم دشت شقایق رابا مهربانی قلب کوچکت قیاس کنم عزیزم دیدی چقدر زود گذشت آن همه خاطره ها.............

دیشب برای اولین بار سعی کردم به خودم تلقین کنم که باید عادت کنی تا آخر عمر با نبودش زندگی کنی و شهر تنهایی تنها جایی است که مردمانش بذیرای تو هستند ولی دلم راضی نشد خیلی تنها شدم بیشتر از آنچه که فکرکنی من میان غم بی تو غربت٫ شکست ٬انتظار گم شدم میان زمین و آسمان ای کاش می آمدی و زندگی ام را جان دوباره می بخشیدی ای کاش باز شاهد خنده های شیرین و دلنوازت می شدم.

اگر می دانستی چقدر منتظرت هستم حتی یک لحظه درنگ نمی کردی

ولی افسوس....افسوس

 

دل

چه دل است این دل من؟

 

که زیک لرزش اشک

 

 

بر رخ رهگذری

 

یا زنالیدن مادر به فراق بسری

 

دل من می شکند

 

 

چه کنم؟

 

دلم از سنگ که نیست

 

گریه در خلوت دل ننگ که نیست.

 

چه دل است این دل من؟

 

که ز تردی چو یکی ساقه تاک

 

به شتابی که تگرگ

 

بشکندساقه وازهم بدرد چهره برگ

 

یا به آسانی یک شاخه گل می شکند

 

چه دل است این دل من؟

 

دلم از ناله مرغان چمن می شکند

 

زخیال غم  مردم دل من می شکند

 

دلم از داغ شهیدان وطن می شکند

 

چه کنم؟

 

دلم از سنگ که نیست

 

گریه در خلوت دل ننگ که نیست

 

چه کنم؟

 

دل من می شکند.

 

 

مهدی سهیلی

 

......................................................................................................

 

......................................................................................................

 

لحظه بر بود ومن در نفس سرد زمان

 

تورا می جستم با فانوس از عشق که دیدگان

 

تو را طلائی می کرد شهر به شهر ٬خانه به خانه

 

کوچه به کوچه در میان در به در هایم می گشتم

 

وآخرش در بی نهایت بود روزی نشانه تو

 

را در دستان کودکی که با قطرات خورشید بازی

 

می کرد یافتم وخریدم

 

 

خانه او جایی است که تو نباشی

 

                                                         

 

 

ادامه مطلب ...

تقدیم به گنجیشکک عزیزوم

 

 

گنجیشکک اشی مشی 

 

از دست من شاکی نشی

                    

                        

 

قرررررررررررررربونت

 

 

 

 

 

دوستت دارم

اگر روزی درون مرا در غربت،پریشان گشته از

 

   حسرت،کمر شکسته از محنت ز‌من پرسند چه

 

 میخواهی از این گردو  ن زیر لب آهسته خواهم گفت

:

به یاد عشق آن زیبا و زیبای بی‌همتا از این وادی به

 

بهشت مهر چشمانش بسان بلبلی آزاد هجرت

 

 خواهم کرد و بر گلبوته‌ی لبهایش سرود عشق سر

 

 خواهم داد و بر عمق افق فریاد خواهم زد:که ای

 

 مهروی بی همتا تو را همچون نسیمی خوش . . . تو

را همچون نوایی گرم . . . تو را همچون سکوت

 

 شب . . . تو را همچون بلور اشک . . . تو را مانند

 

دریا . . . تو را تا بی‌نهایت دوست دارم