سفر کرده

به یاد برادرم

سفر کرده

به یاد برادرم

دلتنگ دلتنگم

 

 

 

تو هم مثل منی جانم ؟ ... دلت از فاصله خسته اس؟

تو هم حس میکنی درها به روی عشق تو بسته اس؟

خیالت راحت راحت، یه روز دستاتو می گیرم

به پات می شینم و آخر تو آغوش تو می میرم ...

ببین جانم برات دلتنگ دلتنگم ؟ ...

ببین دوری و من دلگیر دلگیرم؟

میگم حرفی رو که خشکیده رو لب هام؛

عزیزم ، نازنینم ... بی تو می میرم!  

 

 

   

گاه دلتنگ می شوم دلتنگتر از همه دلتنگی ها گوشه ای می نشینم

وحسرتها را می شمارم و باختن ها را و صدای شکستن ها را ...

نمی دانم من کدام امید را نا امید کرده ام و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم که اینچنین دلتنگم؟

                                         دلتنگم دلتنگ