سفر کرده

به یاد برادرم

سفر کرده

به یاد برادرم

پدر

قصه کوتاه عمر تو بی رحمانه بر دفتر خا کستری ام قلم می خورد

در اغوش ابرهای سرگردان شب

در فضای مبهم تنهایی

و صدای نا به هنجار جلاد که ترانه مرگ می سراید

در انتظار کلامی از تو

پدر تنها یک بار دیگر مرا صدا بزن

تا من با هزاران  دست روزهایم را شکر گزاری کنم

بگو

تنها با یک کلام سرود اشکهایم را پا یان ده.
 

 

 

 

 

شعرازفاطمه سیستانی

.....سرنوشت....

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود!!! گاهی نمیشودکه نمیشود. گاهی هزاردوره دعا بی اجابت است, گاهی نگفته قرعه به نام تومیشود, گاهی گدای گدایی وبخت باتونیست گاهی تمام شهرگدای تومیشود